استراتژی چیست؟
واژه «استراتژي» از كلمه يوناني «استراتگوس» گرفته شده است كه به معناي رهبري است. شاید ابتدا از واژه استراتژی در تعابیر نظامی استفاده میشده است، اما امروزه گستره کاربرد آن به علم مدیریت نیز رسیده است. براساس یک تعریف استراتژی یعنی راه رسیدن به اهداف بلند مدت (حسین بوداغی). در واقع میتوان گفت استراتژی یک برنامه واحد، همه جانبه و تلفیقی است که محاسن یا نقاط قوت اصلی سازمان را با عوامل و تغییرات محیط مربوط می سازد و به نحوی طراحی می شود که با اجرای صحیح آن از دستیابی به اهداف اصلی سازمان اطمینان حاصل شود. وقتی بحث کاربرد استراتژیهای مختلف به میان میآید، باید بدانیم برنامهریزی استراتژیک چیست به همن منظور در ادامه به این مورد میپردازیم.
برنامه ريزي استراتژيك :
فرایندی که رهبران یک سازمان، آینده آن را پیشبینی کنند و برای رسیدن به آن اهداف، شیوهها و عملکردهای لازم را تدوین نمایند.(گودستین، نولان و فیفر- 1992 نقل از دنیس لیدنسی ولز)
برنامه ريزي استراتژيك گونهاي از برنامه ريزي است كه در آن هدف، تعريف و تدوين استراتژيهاست. از آنجايي كه استراتژي ميتواند داراي عمر كوتاه يا بلند باشد برنامه ریزی استراتژیک ميتواند برنامه ريزي بلندمدت يا كوتاهمدت باشد.
برنامه ريزي استراتژيك بر تغيير و شرايط محيطي متمركز ميشود و براي برخورد با آنها استراتژيهاي مناسب اتخاذ ميكند. برنامه ريزي استراتژيك كوششي است ساختيافته برای اتخاذ تصميمهاي اساسي و انجام اعمالي كه ماهيت سازمان، نوع فعاليتها و دليل انجام آن فعاليتها توسط سازمان را شكل داده مسيرميبخشد.(جان ام. برایسون- نقل از وب سایت شرکت توسعه خدمات مدیریت بهار)
همانطور كه استراتژي نظامي پيروزي در جنگ است، برنامه ريزي استراتژیک نيز طرق انجام مأموريتهاي سازمان را دنبال ميكند. بدون وجود برنامه استراتژيک سازمان به يک کشتي بدون سکان شبيه است. برنامهريزي استراتژيک جهت حرکت و مقصد سازمان را مشخص ميکند. زماني که افراد سازمان احساس کنند که ميتوانند در تدوين برنامه استراتژيک موثر باشند، با انگيزهتر عمل کرده و تعهد آنها نسبت به سازمان افزايش مييابد. به اين ترتيب آنها درمييابند که سازمان به دنبال چه اهدافي است. پیشرفتهای درازمدت زمانی تحقق مییابد که در میزان دخالت کارکنان، جزییات مربوط به اختیارات، مسئولیت و تصمیمگیری و همچنین در فلسفهها، سبکها و فرهنگ و روابط مربوط به مدیریت تغییرات دائمی ایجاد شود.(متز- 1984)
رمز بقا و موفقيت سازمانها در جهان پرالتهاب و پر از تحول امروز، هشياري مديران و رهبران سازمانها در اتخاذ مناسبترين استراتژيها براي سازمان خود بوده است. فرايند برنامه ريزي استراتژيك اساساً فرايندي هماهنگكننده بين منابع داخلي سازمان و فرصتهاي خارجي آن ميباشد. یک مدیر استراتژیک به عنوان آنتن گیرنده سازمان میباشد که بایستی اطلاعات را از محیط بیرونی دریافت کند و تصویر واضحی را برای سازمان و افراد آن ترسم کند.(حسین بوداغی).
مدیریت استراتژیک :
برای رسیدن به اهداف راهبردی و استراتژیک یک سازمان باید از شیوه مدیریت استراتژیک استفاده شود؛ زیرا استفاده از روشهای سنتی مدیریتی نمیتواند چشماندازهای سازمان را جامه عمل بپوشاند و در تحلیل مسائل پیش روی سازمان توانایی کافی را ندارد. بنابراین سازمانها باید برای ایجاد مزیت رقابتی سازمان نسبت به سایرین از مدیران استراتژیک استفاده کنند تا از تفکر سیستمی و استراتژیک آنها بهره ببرند.
مدیریت استراتژیک یک رویکرد سیستمی است که از طریق آن تغییرات لازم شناسایی و اعمال میشود وسپس نحوه عملکرد یک سازمان در حین حرکت به سوی دورنما، ارزیابی میگردد.(دنیز لیدنسی ولز)
ولز عقیده دارد فرایند مدیریت استراتژیک طی پنج مرحله زیر صورت میگیرد:
مرحله اول: برنامهریزی مقدماتی
مرحله دوم: برنامهریزی استراتژیک
مرحله سوم: استقرار
مرحله چهارم: اجرا
مرحله پنجم: سنجش و ارزیابی
پس یک مدیر استراتژیک برای تدوین یک برنامه راهبردی طبق این نظریه باید این مراحل را در سازمان پیاده کند. در اینجا قصد نداریم به تفصیل این مراحل بپردازیم ولی خالی از لطف نیست اگر بدانید که مدیر استراتژیک برای انجام و تکمیل این فرایندها بایستی از همه ظرفیتهای سازمان بهره بگیرید وحتی در برخی مواقع شاید لازم باشد در این رابطه با افراد یا سازمانهای ذینفع سازمان مطبوع خود همفکری کند. انجام درست مراحل فوق میتواند موفقیت سازمان را تا حد زیادی تضمین کند ولی باید بدانیم که اتخاذ و پیادهسازی یک برنامه استراتژیک کار نسبتا دشواری است زیرا براساس یک پژوهش تنها 10 درصد استراتژیهایی که به خوبی فرموله شدهاند در عمل با موفقیت پیادهسازی میشوند. هنر یک مدیر استراتژیک باید این باشد که علاوه بر تدوین یک استراتژی مناسب برای سازمان بسترهای اجرای استراتژی را نیز فراهم کند یعنی باید بتواند کل بدنه سازمان را متقاعد کند که اجرای استراتژی اتخاذ شده منافع سازمان و ذینعان را دربر دارد. برای این کار مدیر استراتژیک باید از راههای انگیزش در سازمان و مدیریت تحول استفاده کند و همه زیرمجموعههای سازمان را در جهت نیل به اهداف راهبردی سازمان همسو کند.
مدیر استراتژیک برای اتخاذ تصمیمات استراتژیک به حوزههای زیر به طور همزمان توجه کند:
محيط عملياتي سازمان، مأموريت سازمان، اهداف جامع سازمان
بنابراین برنامه ريزي استراتژيك فرايندي است كه اين عناصر را با يكديگر در نظر گرفته و انتخاب گزينههاي استراتژیک سازگار با اين سه عنصر را فراهم ميسازد و سپس اين گزينهها را بكار گرفته و ارزيابي ميكند.
برای این که فراید تصمیمگیری استراتژیک بهتر صورت پذیرد توصیههایی را از کتاب مدیریت استراتژیک برای مدیران ارشد نوشته دنیس لیدنسی ولز آوردهایم:
- برای آنکه برنامهریزی استراتژیک موثر باشد، باید مورد قبول تمام کارکنانی واقع شود که در نهایت قرار است آن را اجرا و پایش کند و مسئول نتایج آن باشند.(رلف ای رویرز- منبع نامشخص)
- تصمیمگیری برای جایی که میخواهیم به آن برسیم برای ما نسبتا ساده بوده است، دشواری کار وادار نمودن سازمان به عمل کردن بر اساس الویتهای جدید است.(فلوید و وول ریج- 1992)
- اگر در مسیر حرکت از نحوه کار خود آگاهی نداشته باشید، هرگز نخواهید دانست که در چه زمانی کار را به اتمام میرسانید و در نهایت به موفقیت میرسید یا نه.(کرازبی- 1979)
- محک یک برنامه این است که آیا مدیریت به راستی منابع را برای انجام فعالیتهایی به کار میبرد که در آینده نتایج ارزنده به بار بیاورند. اگر چنین تعهدی ایجاد نشود، آنچه که در حقیقت وجود دارد فقط قول و امیدواری است، اما از برنامه استراتژیک واقعی خبری نیست.(دراکر- 1986)
- سازمانها برای اینکه برنامههای استراتژیک خود را به درستی تدوین و اجرا کنند بایستی از مدیری استفاده کنند که تفکر استراتژیک داشته باشد و بتواند این فکر را در کل سازمان نهادینه کند.(رحیم شریفی-1390)
نظرات شما عزیزان: